من که با نغمه ی پر سوز تو عادت دارم
باز از چشم سیاه تو شفاعت دارم
گرچه لبخند تو دیریست زیادم رفته
من به سرفصل نگاه تو ارادت دارم
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برس
لاک غلط گیر را برمیدارم و "تو" را از تمام خاطراتم پاک میکنم
"تــــــــــــــــــو"
غلط اضافی زندگیم بودی. شک نکن
یک روز توی جهنم همدیگه رو می بینیم.
تو به جرم اینکه قلب من رو دزدیدی منم برای
اینکه خدا رو ول کردم و تو رو پرستیدم
می دانیــــ ؟!
دنبـــالِ کســی هستــم تا بتوانــد
این مَــ ـن را
بازســـآزی کُــند؛
تَخــــریبَم...
ســـــــــــــلامتی کسی که
وقتی بـ ـ ـ ـ ـ ـ ـغلش کردم تمام تـــــــــــــــنم
♥ لـــــــــــرزید ♥
نـــــــــــه واسه خــــــوشحالی...
یاعـ ـ ـ ـ ـ ـشق بازی!!
واسه " تــــــــــــــــــرس" از فـ ـ ـ ـ ـ ـردای
بـــــــــــــدون اون... !!!
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...
تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...
هیــــــــــــــــــــــــــس!
ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش !
چه با احساس منو گذاشت و رفت
پنجـــره را بــاز کُن و از ایـن هــوای مطبــوع بــارانــی لــذت بـبـــر ...
خـوشـــبـختـــانـه بـــاران ارث پـــدر هیــــچـکس نیـــستـــــــ . . .
قـ ـلـ ـب عـ ـزیـ ـز لـ ـطـ ـفـ ـا .......................!
و در هـ ـمـ ـه کـ ـارهـ ـا دخـ ـالـ ـت نـ ـکـ ـن...!
هـ ـمـ ـان کـ ـه خـ ـون "پـ ـمـ ـپـ ـاژ"کـ ـنـ ـی
کـ ـافـ ـیـ ـسـ ـت...!
اگـ ـر هـ ـم خـ ـسـ ـتـ ـه شـ ـدی...!
اجـ ـبـ ـاری نـ ـیـ ـسـ ـت بـ ـه کـ ـار
ولی باز زمان تشنگی یاد کودکی خواهی کرد
زمانی که پر از عشقی و احساس
شیلنگ آب را خواهی برداشت
و بدون توجه به اطراف خواهی رفع تشنگی کنی
دیگر کلاس جایی ندارد زیرا دنیایت را دنیای بازی نموده ای
” کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره !
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست !
به این معنیه که برام مهمی . . . دلم برات تنگ شده . . . به یادتم . . . نگرانتم . . . !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت !
هرطلوعی پایانی دارد غروب من این است...
اینگونه در مرداب عشق غروب کردم...درون مردابی که کسی نبود دستانم را بگیرد!!!!
هرلحظه به مرگ نزدیک تر می شوم...اری سزای من این است...
سزای ندیدن خدا...سزای ندیدن دنیا و زیبایی هایش...
اه چه زود به پایان رسید..چه زود غنچه های نو شکفته ی عشقم پرپر شد...
دیگر فرصتی برایم نمانده ...کسی اطرافم پرسه نمی زند! همه جا تاریک است...
من میترسم همه از کنارم رد شدند فقط تو مانده ای خدااااااااااااا......
MOH@MM@Dتنها...
چشمانم سوی دیدن ندارد اشک در چشمانم حلقه زده است...
اه دیگر بس است....
دیگر نه نای گریستن مانده نه نوشتن برای تو...!!!
قلب من یخ زده است...تا به کی جدایی؟ تا به کی تنهایی؟
تا کی غصه ی دوری؟؟؟؟
گریه هم همدم و همراهم نیست...
درد من از بی کسی نیست!!!
از تنهایی و دربه دری نیست!!!
من از ان روز چنین زجر کشیدم ...که دیدم دگر عشقی همراه من نیست...
MOH@MM@D تنها
به این دل گفتی عشقی هست گفتی تو توانی عاشق بشوی... گفتی همه زیبایی ها از ان توست بر این دل گلی از عشق زدی.... خدایا تو مگر عشق ندادی؟؟؟؟ مگر تو پرورش مهر ندادی؟؟؟؟ اینک که دلم مرا به دوزخ برده !!! گویی که هوس بوده و تو عشق ندادی انگاه که چشمانش بدیدم و دل به خود لرزید.. دستان گرمش گرفتم و دل به خود تپید... بوسه ای نواختیم و عشق بیدار شد خدایا این هوس بود یا عشق که بیدار شد؟؟؟ نمی دانم این دل با من چه ها کرده است!!! خدایا جرم دل چیست خطا کرده است؟؟؟ یا جرم دل را بردار که عشق بازی کنیم! یا بگیر جان را که امانمان برده است!!! MOH@MM@D
دلم خستس چشام بی خواب
تو نیستی و دلم بی تاب
بیا بازم کنارم باش
بدون تو این شبهام بی معناست
MOH@MM@D
نیـامدن ت را بـه فــال نیکـــــ مـی گیــرم
از کجـا معلــوم کـه مـی آمـدی و
خنـــده هـایت شبیـه خنـده هـای نـامـــردان نشـده بـود ؟!
از کجـا معلــوم کـه مـی آمـدی و
دسـت هـایت بـه جـای بـوی نـــــوازش مـن در خــواب
بـوی دروغ عـــــاشقـی نمـی داد ؟!
شبـی کـه حــــرف هـایت را زدی و رفتـــــــی
دلـم از تلخــــــــی حـرف هـایت شکستـــــــــــــــــ
از کجـا معلــوم کـه اگـر مـی مـــانـدی
لحظــه هـای عــاشقـی بـاز هـم بـا تــــو زیبـا بـــود ؟!
دلگیـــرم از تــو و از عشــــــــق ت
دلگیـــرم از ایـن روزهـا و شبــــ هـایـی کـه بـرایـم سـاختـی
و خستــه از لحظـه هـایـی کـه پـر از خستگـی هـای مـــن استـــــــــ
دوری مـی تـوانـد بـوی تـــــو را بـا خـود ببـرد
امـا بـــــودنت را در قلبــم نـه !
دوری مـی تــوانـد صـــدایت را بـا خـود ببـرد
امـا تکــرار نـام تــــو را در حفـــره هـای مغـزم هرگـــــــــــــــز
مـن مـی تـوانـم بـــــــی تــو زندگــی کنـم
امـا نقــاشـی هـای بسیــاری مـی میــــــــرد
شعــرهـای بسیــاری ســـروده نمـی شــــود
و مــن هـر شبـــ پــاهـایـم را بـه دیــوار مـی کــــوبـم
تـا دردشـان کمتــــر شــود
مـــن مـی تـوانـم بـــــی بـوی تــــــــــــــــو
بـــی شنیــــــــــدن صـدایت
بــــی دسـت هـایت
زندگـــی کنـــــــــــــــــــــــــــم
مـــن مـی تـوانـــم
امـا...
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ،
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی …!
صداقت یک هدیه بسیار گران قیمت است
آن را از انسان های ارزان انتظار نداشته باش . . .
نه دل داده ام و نه دل برده ام...
«من» هستم ، دل و سکوتی سرد..
«من »هستم و .....
زمستانی که....
یخ بندانش در چشمانم مشهود است..
«من» میمانم و تما م حرف های نگفته....
«من» چه ضمیر تنهایست...
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشتی اولین
نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی
زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..
نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :
میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من
خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…
شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟
دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت
کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون
آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام . از دستم ناراحت
نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت
بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه
.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به
خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم !!!!!
نه تو میمانی و نه اندوه ،و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد ،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.....
زندگی دیکته گفت و ما همش غلط پشت غلط. عشقو نوشتیم با الف نقطه گذاشتیم ته خط...
منو از اول همه جا نشوندن اخره کلاس..حالا میگن یه کاری کن میگن حسابت با خداس..
خدا اجازه؟من دلم بسته به زنجیر غمت.. نگا نکن به جرم من نگا بکن به کرمت
خونه ی بی چراغ من هست و همیشه روشنه.بخشش چندم تو توبه ی چندم منه؟؟
تو بهترین رفیقمی نمیشه از تو دل جدا.گمم نکن تو تاریکی دستمو ول نکن خدا!!!!
همین که با دل کسی بازی نکنی
مردی...
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم زندگي همچون کلافي پيچ در پيچ است که اولش پيچ است وآخرش هيچ است سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند يه دختر كوري تو اين دنياي نامرد زندگي ميكرد .اين دختره يه دوست پسري داشت كه عاشقه اون بود.دختره هميشه مي گفت اگه من چشمامو داشتم و بينا بودم هميشه با اون مي موندم يه روز يكي پيدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتي كه دختره بينا شد ديد كه دوست پسرش كوره. بهش گفت من ديگه تو رو نمي خوام برو. پسره با ناراحتي رفت و يه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشماي من باش عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
چندشم می شود از لک انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا میفهمد…
کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت!!!
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند... تو را به اوج
ϰ-†нêmê§ |